www.shariaty.com

 پایگاه علمی ادبی و فرهنگی مظفر شریعتی

کانال های یوتیوب و تلگرام افسانه ی هستی

  

 

تغییر و تحول اساس پیدایش و تداوم بقای موجودات زنده و نیز جوامع بشر ی سخنی در باره ی نسل جدید ،  خطاب به نسل گذشت ه

 

تنها درسی  که تاریخ می آموزد است این است که کسی به درسش گوش نداده و نخواهد داد . و شگفت اینکه موضوع این درس  ، نحوه ی آزمون و نتایج  آن  ،همواره یکی بوده و خواهد بود.     پس بیایید یک بار هم که شده از تاریخ درس بگیریم که تاریخ تکرار  تکرارهای گذشته است.  

 

دیگر تقریبا همه میدانند و یا دست کم شنیده اند  که پیدایش حیات  از تغییرات کوچک اتفاقی  - از دید طبیعت گرایان - و یا از پیش طراحی شده ای   -از دید خدا باوران  -  رخ داده است که  در طی میلیونها سال  کم کم  به پیدایش گونه های مختلفی از جانداران  منجر گشته است که یکی از این گونه ها ما موجودات دو پای ی هستیم  که ظاهرا   تنها موجوداتی نیز  در این سیاره هستیم که  به جهانی پس از مرگ برای حساب پس دادن  کارهای این دنیا یمان معتقد هستیم  ، اما با وجود این اعتقاد،  آنچنان  شرورانه  و جاهلانه نیز زندگی میکنیم که  گویا  نه به عقل و خر د ی که خود را به توهم داشتنش سرور موجودات دیگر میدانیم  باور داریم ، و نه به خدا و  جهان دیگر و حساب و کتابی  که از آن سخن میگوییم  . به عبارت دیگر این   تغییر است که موجب تشکیل ، تکامل   و تداوم  بقای موجودات زنده شده است.    چرا که  بر اساس دانش زیست شناسی و ژنتیک امروزی ، اگر تغییر نمیبود   اساسا حیاتی بوجود نمی آمد  و اگر موجودات زند ه نیز  کپی برابر اثر والدین خود بودند  به احتمال بسیار   منقرض میگشتند   .  که در مجموعه ی 16 ساعتی زیست شناسی ، تکامل و ژنتیک به زبان ساده به تفصیل در مورد آن صحبت شد  و به صورت خلاصه در پاورقی انتهای نوشته هم بدان اشاره خواهد شد.    

دقیقا مشابه همین پدیده در اجتماعات بشری ما نیز رخ داده و همچنان خواهد داد . بشر اندک اندک از زندگی های انفرادی و خانوادگی به زندگی های اجتماعی بزرگتر و بزرگتر  پیش رفته و خواهد رفت  و هر چه جمعیت این اجتماعات بیشتر و بیشتر و کشفیات و دسترسی انسانها به منابع  و امکانات و فناوری و علوم در شاخه های مختلف   بیشتر و بیشتر  میشود ، این جوامع پیچیده تر و نیازمند سازمانها و سامانه ها ی هماهنگ کننده و  اداره کننده ی  پیچیده تر  و تخصصی تری میشوند . 

حال اگر  به هر دلیلی یک موجود زنده و یا یک جامعه ی بشری  از تغییر و تحول  به عنوان اساسی ترین رکن ادامه ی بقا محروم  گردد .  آینده ای  جز نابودی و انقراض در پیش  روی نخواهد داشت .     

از طرفی میدانیم که  پیشرفت  علوم  و  فناوری و امکانا ت  ناشی از آنها  در چند قرن اخیر به صورت تصاعدی و به صورت  بهمنی عظیم ، شکل زندگی انسانها را به شدت تغییر داده است .   امکاناتی  از جمله برق ، تلفن همراه ، اینترنت ، ماهواره،  MRI  ، GPS   و امکانات پزشکی روز و  . . . .  که  زندگی بدون آنها امروزه مفهومی نداشته  و فقدانشان میتواند موجب  مرگ و نابودی   اکثریت  نوع بشر نیز گردد  ،  در دویست سال قبل حتی قابل تصور هم نبودند . 

  به  موازات این پیشرفتهای علمی و صنعتی،    مسایل  فرهنگی،   روانی و اعتقادی  انسانها ی امرو ز نیز  با سرعتی تصاعدی  در حال رشد و تغییر میباشد .  تفاوت بس عظیمی وجود دارد بین  مسایل روانی و یا  باورهای فلسفی و اعتقادی انسانها زمانیکه زمین را سطح مسطحی تصور میکردند که بر روی شاخ گاوی ایستاده و ستارها  را  چشم موجودات ساکن آسمان تصور میکردند و  یا زمانیکه    برای درمان بیماریهای خود سرو صدا به راه می انداختند تا ارواح خبیث فراری شوند و یا  وحشتی که در  لحظات گرفت خورشید  دچارش میشدند    ،       با انسانهایی که  آخرین اطلاعا ت  علمی     و  تصاویر    حاصل از  تلسکوپ جیمز وب  را همزمان بر روی گوشی های تلفن همراه خود  دیده و د ر ساعت و دقیقه و ثانیه ی تعیین شده از تماشای خورشید گرفتگی ها لذت میبرند.  

به خاطر دارم زنده یادان مادر و پدرم  از رسم  جشن شیشه برای فرزندان خود  سخن میگفتند . بدین معنی که اگر شش روز از تولد فرزندی میگذشت و همچنان زنده مانده بود،  همگی  جشن میگرفتن د  و یکی از دلایل تعداد زیاد فرزند آوری در گذشته نیز همین شانس کم زنده ماندن اغلب آنها بوده است .  از طرفی همه نی ک نیز  میدانیم که در جوامع همین چند قرن  گذشته ،  زندگی ، شغل ، تخصص ها و اطلاعات علمی و نیز باورهای فلسفی و اعتقادی  فرزندان با پدران و مادرانشان تفاوت چندانی نمیداشت .  اما  امروزه سرعت تحولات  در همه ی زمینه های مادی   و غیر مادی بقدری شدید و زیاد شده است که   والدین حتی در سنین نوجوانی فرزندانشان،   در انجام بسیاری امور  ضروری برای زندگی  از فرزندان خود   عقب می افتند.  و البته  دست کم در موارد غیر اعتقادی و حرفه ای و تخصصی،   با شادی و افتخار ،   چرا که دست کم در این موارد میدانند که  باید که بتوانند فرزندان خود را بر شانه  های خود و  به درجاتی بالاتر از خود در زندگی برسانند .        فرزندانی که  برای پاسخ هر سوال  ساده و یا ممنوعه ای  که والد ینشان  یا جوابی برایش نداشته باشند و یا وقت  و حتی شهامت پاسخ دادنش را ، به سادکی  اشاره بر صفحه ی رایانه و یا گوشی تلفن همراهشان  به پاسخ های متعددی    حتی نادرست برای آنها دست میابند که از قضا همین تکثر پاسخ ها ، در مواردی  چه بسا  موجب  افزایش قدرت تفکر و تحقیق بیشتر هم بشود و اینکه می آموزند که نباید  به فوریت و سادگی هر پاسخی را هم پذیرفته و باور کنند  . 

   این نسل از انسانها  قطعا دچار مشکلات و عوارض جدیدی که همین سرعت رشد و سرعت گستر ش و تنوع  امکانات موجود  نیز برایشان فراهم کرده ، شده اند و همچنان خواهند شد  ، اما آنچه  ضروری است  پذیرفتن  و باور کردن همین   سرعت تغییر و  رشد آنها  توسط والدین و نسل گذشته ی آنها  میباشد  ، چه مطابق درک ،  میل و آرزوی آنها باشد و چه نباشد  . به همین دلیل  است که فرزندان این نسل به سرعت لباسها ی فکری و رفتاری  والدین برایشان تنگ  و کوچک میشود  .        میتوان به توهمی باطل ،  لباسها ی فکری و رفتاری  آهنینی از جنس اطلاعات و باورها و اعتقادات  نسلهای گذشته و یا بسیار دورتر  بر تنشان کرد . اما در این صورت به هیچ ر وی نباید تعجب کرد از  رسیدن  روزی که آنها به دلیل پذیرش  افکارجدید  مبتنی بر دستاوردهای علمی و فرهنگی  نوع بشر  ،  قدرت و توان جوانی  ، و نیز بهره مندی از امکانات روز ، این قنداقه های  آهنی تنگ و  به جبر پوشانده شده بر دست و پا و افکار خود  را با خشم و حتی نفرت  پاره کرده و به دور بیندازند . 

متاسفانه اغلب انسانها در طول تاریخ و در همه ی جوامع بشری ترجیح داده و میدهند که  آسوده  در همان لباسها و قنداق هایی که والدین آنها  و تحت  جبر عوامل  فرهنگی  ، اجتماعی  و جغرافیایی  محل زندگی ، بر تنشان کرده اند ، به آسودگی و به دور از درد و رنج و مشکلات ناشی از شک و تردید و یا تغییر،  همان زندگی والدین و گذشتگان خود را  عینا تکرار کرده و همانگونه نیزدر پایا ن حیات  خود  به نسل بعد بسپارند.   مشاهده ی رفتار فرهنگی و اجتماعی و باورها و سنت ها ی مناطق مختلف جهان به خوبی نشان میدهد که هر یک از ما اگر در نقطه ای دیگر از این جهان به دنیا آمده بودیم  ، اکنون همانگونه  بودیم  و می اندیشیدیم و رفتار میکردیم  که ساکنان کنونی این مناطق می اندیشند و رفتار میکنند . به عنوان نمونه ای شاخص   اگر هر یک از ما به جای تولد در  شهر و کشور و فرهنگ و سنتی که در آن قرار داریم  در هندوستان  به دنیا آمده بودیم ، اکنون در کنار رود گنگ ، با لباس و زبان هندی ، در حالیکه  دود و بوی سوختن جنازه ی مردگان و ریختن خاکستر و بقایای آنها به رو دخانه،    فضا و آب  را آلوده کرده بود ، با شادی و غرور   مشغول غسل  کردن در آب بسیار آلوده ی آن بودی م و یا در حال  ریختن سطل های شیر  بر روی مجسمه ی شیوا  و یا پرستش عضوی از اعضای  بدن و یا یک  کل بدن یک حیوان .

حال آنکه از دید گا ه کنونی  ما ممکن است این گونه  باورها و رفتارها بسیار نادرست و نشانه ی بی خردی مطلق  تلقی گردد .   اما نه آنها هیچگاه در مورد خود و باورها و فرهنگ و رفتارشان چنین اندیشیده یا تغییری در آن خواهند داد  و نه  ما  و هیچکس و در هیچ کجای  دیگر جهان در مورد  باورها و رفتار و کردار خود  چنین خواهیم کرد.   جمله ی معروفی وجود دارد که  در نوشته های قبلی هم به آن اشاره کرده ام که میگوید "   ما به افکار و باورها و آیین و رسوم  دیگران با عقلمان نگاه میکنیم اما در مورد خودمان با احساسمان "  .  

 در هر حال تجربه ی تاریخ بشر نشان داده است که همواره عده ای نیز این قنداق ها و لباسها را پاره کرده و گامی در جهت تحول و تکامل خود و  اجتماعشان بر داشته اند . مسلما  بر مبنای آنچه در ابتدای سخن هم بدان اشاره شد یعنی مثبت یا منفی بودن این تغییرات و تحولات ، نتایج ناشی از آنها هم میتواند مثبت یا منفی باشد .  که آن را میتوان با نگاه به  وضعیت گذشته و حال  و موارد پیشرفت و یا عقب رفت  آن جوامع مورد   تحقیق و بررسی قرار داد  .       

  بنابراین  آنچه  به نظر من  اهمیت دارد    پذیرش لزوم  تغییر و تحول به عنوان ستون اصلی بقا و ادامه ی حیات یک  جامعه است  و پذیرش  اجتناب ناپذیر بودن این تغییرات و تحولات  . چرا که عدم پذیرش تحولات بویژه وقتی امکان مقایسه ی وضعیت جوامع دور و نزدیک نیز به دلیل  امکانات ارتباطی امروزی برای نسل جوان  وجود دارد  ، میتواند  جوامع  فاقد پویایی و تحول را به مرحله ی  تغییرات انفجاری برساند  .  در حالیکه با پذیرش آنها ،  هر نسلی با آرامش در کنار نسل قبل و بعد از خود زندگی کرده و تجارب مفید زندگی هر نسل به صورتی انسانی  و با احترام و اشتیاق از نسل قبل به نسل بعد منتقل گشت ه و هر نسل از نسل قبل از خو د ،  بهترو بهتر زندگی ، فکر و عمل کردهو آن ر ا نیز مدیون درایت ، هشیاری و انسانیت نسل قبل خواهد دانست.  

بنابراین به نظر من هریک از افراد نسل گذشته  باید شهامت پذیرش این واقعیت را داشته باشند که نسلی که بوجود آورده اند  ، کپی مشابه اصل خودشان  نیست و نباید باشد  .      مردی از نسل گذشته باید بپذیرد که اگر او دوست میداشت  بر خلاف سبیل شاه عباسی پدرش ، سبیلش را به صورت خطی باریک در بالای لبش قرار دهد ، فرزندش هم بدون هیچ ایراد و اشکالی دوست میدارد آن خط باریک را در  زیر لبش بگذارد . و یا اگر او  لبه ی کلاهش را  رو به جلوی صورت و پیشانی خود قرار میدهد ، فرزندش  ممکن است بخواهد آن را برعکس بر سر بگذارد   . فقط برای اینکه نشان دهد که با او متفاوت است . 

 بنابراین چرا باید  ظاهر متفاوت نسل امروز  و افکار و  سلایق  متفاوت ش در چارچوب اصول  و حقوق به رسمیت  شناخته شده ی انسانی و بشری او از هر جنسیتی که میخواهد باشد،   موجب شود که نسل گذشته او  را به چشم یک خطا کار و حتی دشمن نگاه کند !    چرا باید دچار این  خودخواهی خطرناک شویم که از نسل گذشته ی خود  یا به عبارتی از فرزندان  خود یخواهیم که در  آرایش مو و لبا س و سلیقه ی موسیق ی و خانه و زندگی   مانند ما باشند در حالیکه خود مانند پدران و مادرانمان نبودیم  . و چرا باید به این توهم خطرناک دچار شویم که ما یعنی   نسلی که از همه ی دنیا و افکار و باورها و فرهنگ های متنوع و حتی متضاد  آن یا بی خبر بودیم و  تجربه  ی تاریخ هم نادرست بودن افکار و تصمیمات  و اعمال گذشته ی  ما را به روشنی نشان داده است  ،    آری چرا باید ما خود را  آگاه تر از نسل فعلی دانسته   و به خود    حق  بدهیم    برای آنها و نحوه ی زندگی و فرهنگ و اعتقادا ت  آنها هم  تصمیم گیری    کر ده  و پذیرششان را هم به جبر بر آنها تحمیل کنیم ؟!  مگر قرار نبود  هر نسلی برای خودش تصمیم بگیرد ؟ آن هم نسلی که  بیان شد که چرا و چگونه بسیار بیشتر از نسل گذشته میداند    .     و البته  به مدد زحمات و تلاش  همین نسل گذشته در فراهم آوردن امکانات  و ابزار و فناوریهای لازم برای این آگاهی ها و تبادلات فکری و علمی و  فرهنگی  و آموختن از پیروزیها و شکستهایش نیز.          اما به هر حال اکنون همین  نسل جدید است که  چون بر شانه های نسل و نسلهای گذشته ی خود ایستاده  است  دنیا  و مسیر حرکت مورد علاقه ی  خود را در آن  بهتر میبیند  و مسلما  آنها نیز در آینده باید فرمان زندگی و انتخاب راه را به  فرزندانی که بر شانه های خود بالا  خواهند برد  بسپارند و این مسیر نیز باید  به همین گونه ادامه یابد . 

رفتار با نسلی که  از طریق کامپیوتر و  گوشی تلفن همراهش از وضعیت  فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، علمی ، اعتقادی ، هنری   . . . . نه تنها همه ی جوامع کنونی جهان که از تاریخچه،  روند  و چگونگی تحول فکری ، فرهنگی ، اجتماعی و عقیدتی   آنها نیز آگاه میباشد .درایت و هوشیاری  همراه با مهر ورزی انسانی میخواهد.   نسلی که با وجود نقاط ضعفی هم که  به دلایل بسیاری دارد و همه ی نسلهای گذشته و آینده هم  به دلایل خاص خود داشته و خواهند داشت . در نهایت  صاحبان جهان آینده خواهند بود و دیدگاه و قضاوتشان نسبت به ما بستگی به رفتاری خواهد داشت  که امروز با آنها داریم   .

        بر این باور هستم که  اگر به جای  دشمن دیدننشان ، با اعتماد به اینکه فرزندان خودمان هستند  با آنها به گفتگو بر اساس استدلال و سند و مدرک بنشینیم،  آنگونه که رسم زمانه ی آنهاست و ما با آن بیگانه بودیم،   دو حالت پیش خواهد آمد.   یا  خواهیم توانست نسبت به حقانیت باورهای خود قانعشان سازی م و یا خاضعانه  مغلوب استدلالهایشان خواهیم شد  .   فقط  و فقط  اگر بتوانیم به این باور برسیم که آنها  فرزندان خود ما و انسانهایی چون ما هستند  که فقط متفاوت از ما جهان را میبینند و بدان می اندیشند واگر  حق  هم با آنها نباشد ،  دست کم حق این را خواهند داشت که  با وفای به عهدمان،    تصمیم گیری در مورد  زندگی آنها ر ا  به خود آنها واگذار کنیم  که جبر طبیعت در نهایت با مرگ ما این کار را انجام خواهد داد  .   و نه اینکه در مقابل بدیهی ترین حقوق  آنها نیز  با   خشون ت ایستادگی کنیم  که به شهادت تاریخ  نتیجه ای جز شک ست نخواهد داشت . پس بیایید    این تغییر و تحول را دوستانه و انسانی و در زمان خود انجام داده  و نام و سابقه ی نیکی هم از خود بر جای بگذاریم  ؟ تا اینکه  به جبر طبیعت و یا تاریخ  به گونه ای دیگر برایمان  رقم بخورد.  

 

افسوس که    تنها درسی  که تاریخ می آموزد است این است که کسی به درسش گوش نداد ه و نخواهد داد . و شگفت اینکه موضوع این درس  ، نحوه ی آزمون و نتایج  آن  ،همواره یکی بوده و خواهد بود

.   پس بیایید یک بار هم که شده از تاریخ درس بگیریم که تاریخ تکرار  تکرارهای گذشته است.  

 

)  " بخشی از جمله ی انتهایی که زیر آن خط کشیده شده است  از من نیست  و احتمالا ازهگل باشد( "   

 

مظفر شریعتی 

دهم  مهر  401

www.shariaty.com

https://www.youtube.com/shariatymozaffar

https://t.me/mozaffarshariaty

https://twitter.com/shariaty

https://www.facebook.com/shariaty.mozaffar

https://www.instagram.com/mozaffar.shariaty/

E.mail : shariaty.com@gmail.com